بیراهه ای در آفتاب

ساخت وبلاگ
بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته ما را نه غم طعن و نه اندیشهٔ ناموسدر عالم عشق تو نه کفر است و نه اسلام    عشاق  تو  فارغ  ز پرستیدن  اصنام        آن جا که جمال تو نه تغییر و نه تبدیل    وان جا که وجود تو نه آغاز و نه انجام      در مرده گذر کن که دمی در بدنش روح    بر زنده نظر کن که بری از دلش آرام               سرمایه آمالی و بخشندهٔ احوال    دیباچهٔ  ارواحی  و  شیرازهٔ  اجسام        هم قبلهٔ عشاقی و هم کعبهٔ مشتاق    هم  شورش  آفاقی  و  هم  فتنهٔ  ایام          دل های مجرد همه در چَنبر آن زلف    مرغان  بهشتی  همه  در  حلقهٔ  آن دام    یک میکده مِی‌ خوردم از آن لعل مِی‌ آلود    یک  باغچه  گل  چیدم از آن عارض گلفام        ما را نه غم طعن و نه اندیشهٔ ناموس    مستان تو آسوده هم از ننگ و هم از نام           تا زیب بناگوش تو شد طرهٔ مشکین    هرگز خبرم نیست نه از صبح و نه از شام      هیچ از لب و چشم تو قناعت نتوان کرد    یارب  چه  نهادند  در  این  شِکر   و  بادام               بگذار ببوسد لب نوش تو فروغی    زان  پیش  که جان را بنهد بر سر این کام   شعر از فروغی بسطامی برچسب‌ها: نه کفر است و نه اسلام, قبلهٔ عشاقی و هم کعبهٔ مشتاق, فتنهٔ ایام, نه غم طعن و نه اندیشهٔ ناموس, عشق نوشته شده در یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶ساعت 11:39 توسط حسرت| | بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 1:20

بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته زخمم بزن، که زخم مرا مرد میکندزخمم بزن، که زخم مرا مرد میکنداصلا برای عشق سرم درد می کند زخمم بزن که لا اقل این کار ساده راهر یار بی وفایِ جوانمرد می کند آن جا که رفته ای خودمانیم هیچ کسآن چه دلم برای تو می کرد میکند؟ در را نبسته ای که هوای اتاق راباد خزانِ حوصله دلسرد میکند فردا نمی شوی که نمی دانی عشق تودارد چه کار با من شبگرد می کند خاکسترِ غروب تو هر روز در افقآتش پرستِ روح مرا زرد می کند عاشق بکش که مرگ مرا زنده میکندزخمم بزن که زخم مرا مرد می کند   شعر از نجمه زارع برچسب‌ها: عشق, زخم مرا مرد می کند, مرگ مرا زنده, زخمم بزن, خاکسترِ غروب نوشته شده در دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۶ساعت 19:47 توسط حسرت| | بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 198 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 1:20

بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته عشق نوعی میلاد است عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که"تو از تو بودن به در آیی" الیف شافاک از کتاب ملت عشقبرچسب‌ها: عشق, تغییر کردن, پس از عشق, پیش از عشق, دوست داشته باشی نوشته شده در یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶ساعت 20:37 توسط حسرت| | بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 208 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 15:11

بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته در زير سايه ی مژه ات خوابم آرزوستهمرنگ گونه های تو مهتابم آرزوستچون باده ي لب تو می نابم آرزوستای پرده پرده ی چشم توام باغ هاي سبزدر زير سايه ی مژه ات خوابم آرزوستدور از نگاه گرم تو ، بي تاب گشته امبر من نگاه کن ، که شب و تابم آرزوستتا گردن سپيد تو گرداب رازهاستسر گشتگی به سينه ی گردابم آرزوستتا وارهم ز وحشت شب های انتظارچون خنده ی تو مهر جهانتابم آرزوستشعر از فريدون مشيریبرچسب‌ها: مهتابم آرزوست, خوابم آرزوست, وحشت شب های انتظار, مهر جهانتابم آرزوست, بر من نگاه کن نوشته شده در دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶ساعت 13:53 توسط حسرت| | بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 15:11

بی‌آنکه دیده بیند،                    در باغاحساس می‌توان کرددر طرحِ پیچ‌پیچِ مخالف‌سرای باد یأسِ موقرانه‌ی برگی که                            بی‌شتاببر خاک می‌نشیند. بر شیشه‌های پنجره                         آشوبِ شبنم است.ره بر نگاه نیستتا با درون درآیی و در خویش بنگری. با آفتاب و آتش                 دیگرگرمی و نور نیست،تا هیمه‌خاکِ سرد بکاوی                            در                              رؤیای اخگری. این   فصلِ دیگری‌ستکه سرمایش               از دروندرکِ صریحِ زیبایی را                        پیچیده می‌کند. یادش به خیر پاییز                     با آنتوفانِ رنگ و رنگ                   که برپادر دیده می‌کند! هم برقرارِ منقلِ اَرزیزِ آفتاب،خاموش نیست کوره                       چو دی‌سال:خاموشخودمنم! مطلب از این قرار است:چیزی فسرده است و نمی‌سوزد                                       امسالدر سینهدر تنم! شعر از احمد شاملو - از دفتر شکفتن در مه سال ۱۳۴۹ پ ن: امروز 21 آذر نود و دومین زادروز شاعر آزادی ، بامداد نامیرا ، احمد شاملوی عزیز استمن شعر را با تو آغاز کردممن آزادی و بیداری را با تو لمس کردممن نادیده تو را عاشق شدمجانِ جانان ، دوستت دارمتولدت مبارک شاملوی عزیزمبرچسب‌ها: آشوب شبنم, هیمه خاک سرد, فصل دیگری ست, یادش بخیر پاییز, نمی سوزد امسال در سینه بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 171 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 15:11

احمد شاملو (زاده ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ در تهران؛ در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفی‌علیشاه - درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹ فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگ ‌نویس، ادیب و مترجم ایرانی است. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع است. تخلص او در شعر "الف. بامداد" و "الف. صبح" بود. در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار کودک او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام «آهنگ‌های فراموش شده» به چاپ می‌رسد و هم‌زمان، کار در نشریاتی مثل «هفته نو» را آغاز می‌کند. در سال ۱۳۳۰ او شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار «قطع نامه» را به چاپ می‌رساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال سمت مشاور فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده میگیرد .  در ۱۳۳۶ با طوبی حائری ازدواج می‌کند (دومین ازدواج او نیز مانند ازدواج اول مدت کوتاهی دوام می‌آورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا می‌شود.) در این سال با انتشار مجموعه اشعار "هوای تازه" خود را به عنوان شاعری برجسته تثبیت می‌کند. این مجموعه حاوی سبک نویی است و بعضی از معروف‌ترین اشعار شاملو همچون "پریا و دخترای ننه دریا" در این مجموعه منتشر شده‌است. در همین سال به کار روی اشعار حافظ، خیام و بابا طاهر نیز روی می‌آورد. پدرش نیز در همین سال فوت می‌کند. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جمله برگه‌ بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 180 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 15:11

وقتی تصمیم می‌گیری یک احساس را به سرانجامی به نام «ازدواج» برسانی، اولین حرکت مفید این است که از خودت بپرسی آیا واقعاً باور داری که تا سنین پیری از سخن‌گفتن با این زن، لذت خواهی برد؟
سخن گفتن؛ و نه همخوابگی!
تمامی مسائل دیگر در ازدواج موقت و گذرا است. تا زمانی که دونفر حرفی برای گفتن و گوشی برای شنیدن دارند، می‌شود به عمر ارتباطشان امید داشت.


نیچه


برچسب‌ها: تصمیم به ازدواج, سخن گفتن نه همخوابگی, ازدواج, گوشی برای شنیدن, عمر ارتباط بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 320 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 15:11

بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته خلاصه ی همه ی بهانه ها این است خلاصه ی همه ی بهانه ها         این است: تـــــــــــــــــــــــو از یادم نمی روی...شعر از محمدرضا عبدالملکیانبرچسب‌ها: خلاصه ی همه بهانه ها, تو از یادم نمی روی, بهانه, از یادم, خلاصه همه نوشته شده در شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶ساعت 20:25 توسط حسرت| | بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 218 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 15:11

بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته دیشب به وقت تهران ، خدا خندیدوَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ ﴿۳۴﴾ و براى هر امتى اجلى است پس چون اجلشان فرا رسد نه [مى‏ توانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش (۳۴) سوره ۷: الأعراف - جزء ۸ پ ن: دیشب حدود ساعت 23:30 تهران لرزید، و خدا خندید شمایی که در این دنیا به ظلم و فساد و دزدی و فحشا دست دوستی داده ایدو وقت مرگ دست پاچه و حیران فرار می کنید از این دنیا هیچ چیز با خود نمی بریممرگ از رگ گردن به ما نزدیک تر است و مطمئن باشد زمان مرگ را نمی توان لحظه ای به عقب انداخت برچسب‌ها: زلزه تهران, خدا خندید, برای هر امتی اجلی هست, چون اجلشان فرا رسد, نه ساعتی پس اندازد نه پیش نوشته شده در پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶ساعت 12:14 توسط حسرت| | بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 183 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 15:11

بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته من از همواری این خلق ناهموار میترسم        ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم    همه از مار و من از مهرهٔ این مار میترسم       ز خواب غفلت صیاد ایمن نیستم از جان    شکار لاغرم از تیغ لنگردار میترسم        خطر در آبِ زیر کاه بیش از بحر میباشد    من از همواری این خلق ناهموار میترسم   ز بس نامردمی از چشم نرم دوستان دیدم    اگر بر گل گذارم پا ز زخم خار میترسم  ز تیر راست رو چشم هدف چندان نمیترسم    که من از گردش گردون کج رفتار میترسم           بلای مرغ زیرک دام زیر خاک میباشد    ز تار سُبحه بیش از رشتهٔ زُنّار میترسم بد از نیکان و نیکی از بدان بس دیده‌ام صائب    ز خار بی‌گل افزون از گل بی‌خار میترسم شعر از صائب تبریزی سبحه: تسبیح زنّار: رشته ای که مسیحیان به وسیلة آن صلیب را به گردن آویزند. برچسب‌ها: ز زلف یار میترسم, از مهره این مار می ترسم, خلق ناهموار, گردون کج رفتار, گل بی خار نوشته شده در جمعه ۱ دی ۱۳۹۶ساعت 18:31 توسط حسرت| | بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 15:11

بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم     عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم     بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم بوستان خانه عیش است و چمن کوی نشاط     تا مُهیا نبوَد عیش مُهنّا نرویم      دیگران با همه کس دست در آغوش کنند     ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم                    نتوان رفت مگر در نظر یار عزیز     ور تحمل نکند زحمت ما تا نرویم              گر به خواری ز در خویش براند ما را     به امیدش بنشینیم و به درها نرویم              گر به شمشیر احبا تن ما پاره کنند     به تظلم به در خانه اعدا نرویم        پای گو بر سر و بر دیده ما نِه چو بساط     که اگر نقش بساطت برود ما نرویم             به درشتی و جفا روی مگردان از ما     که به کشتن برویم از نظرت یا نرویم            سعدیا شرط وفاداری لیلی آن است     که اگر مجنون گویند به سودا نرویم شعر از حضرت سعدی مُهنّا: گوارا؛ خوشایند برچسب‌ها: عهد کردیم که بی دوست, تماشا نرویم, به یغما نرویم, دست در آغوش, سفره خاصیم نوشته شده در سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶ساعت 16:47 توسط حسرت| | بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 190 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 15:11

بیراهه ای در آفتاب پیغمبران آیه های ناگفته دل که چرکین شد، چه کارَش می کنیم؟! گیریم خنجرِ حرفِ توبر پهلویِ باورها نشست؛نوش دارویی             شرابی                        شیوَنیشعری به کارَش می کنیم...           دل که چرکین شد،       چه کارَش می کنیم؟! شعر از محمدرضا شفیعی کدکنیبرچسب‌ها: خنجر حرف تو, پهلوی باورها, نوش دارویی شرابی شیونی, شعری به کارش, دل که چرکین شد نوشته شده در سه شنبه ۵ دی ۱۳۹۶ساعت 16:58 توسط حسرت| | بیراهه ای در آفتاب...
ما را در سایت بیراهه ای در آفتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahedaraftaba بازدید : 191 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 15:11